۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

بارانی که چسبیده به تنم

پیراهنم

و تنم خیس

کسی که در من نفس می کشد

خیس

در جهانی کوتاه به سادگی یک تصوّر

چیزی برای پایان،آغاز می شود

و در جهانی بزرگ

آینده ای است در همین خیابانها

وطنی سرد

که برای پایان می جنگد

برای کسی که چسبیده به تنم

و بی کلمات می اندیشد

به فردایی در شهر

شهری در من

شناور

کودکم به آهستگی وجود دارد.