۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

بارانی که چسبیده به تنم

پیراهنم

و تنم خیس

کسی که در من نفس می کشد

خیس

در جهانی کوتاه به سادگی یک تصوّر

چیزی برای پایان،آغاز می شود

و در جهانی بزرگ

آینده ای است در همین خیابانها

وطنی سرد

که برای پایان می جنگد

برای کسی که چسبیده به تنم

و بی کلمات می اندیشد

به فردایی در شهر

شهری در من

شناور

کودکم به آهستگی وجود دارد.

۱۳ نظر:

  1. معصومه جان
    شعرت را خواندم و صدای خودت توی گوشم زمزمه شد...
    چقدر دوستدارم کودکت را

    با مهر و بوسه
    مه ناز

    پاسخ دادنحذف
  2. سلام...
    مثل همیشه خوب.
    کودکمان را به آهستگی می پاییم...

    پاسخ دادنحذف
  3. باران دليل نيامدن بود... شبيه خودت خانم يوسفي عزيز، كه هيچ‌وقت نمي‌آيي... D:

    هميشه مي‌خوانمت شاعر

    با عشق

    پاسخ دادنحذف
  4. سلام

    با ترجمه ای دیگر به روزم

    یا حق ...................
    www.ashrafi.blogsky.com

    پاسخ دادنحذف
  5. اید برای روز ۱۶ آذر همصدا و هماهنگ ویم تا گام دیگری برای جنبش سبز
    برداریم. وبلاگ راه سبز گیلان آماده انعکاس خبرهای پیرامون جنبش در گیلان
    و به‌ویژه رشت است. مطمئنا نام ارسال کننده خبر محرمانه خواهد ماند.
    منتظر یاری هم باشیم.
    یادمان نرود هماهنگی اولین گام است.
    زنده باد سبز

    پاسخ دادنحذف
  6. سلام...مخلصیم.شعر جدیدتون نیست یا من نمی بینم؟

    پاسخ دادنحذف
  7. سلام...چقدر این شعر آشناست.هر بار که می خونم لذت می برم...گفتید شعر جدید توی راهه؟

    پاسخ دادنحذف
  8. درود
    چه تصوير جالبي ارايه داديد و وس ير حركت از باران تا كودك بسيار برايم جالب بود. توانستم همراه شوم با شعرت.
    دست مريزاد

    پاسخ دادنحذف
  9. سلام...سلام...مخلصیم.شعر جدیدتون نیست یا من نمی بینم؟

    جای دیگه ای رفتین؟

    پاسخ دادنحذف
  10. معصومه جان
    ایکاش تو لااقل همین جا سر حرفمان می ماندی

    پاسخ دادنحذف