بارانی که چسبیده به تنم
پیراهنم
و تنم خیس
کسی که در من نفس می کشد
خیس
در جهانی کوتاه به سادگی یک تصوّر
چیزی برای پایان،آغاز می شود
و در جهانی بزرگ
آینده ای است در همین خیابانها
وطنی سرد
که برای پایان می جنگد
برای کسی که چسبیده به تنم
و بی کلمات می اندیشد
به فردایی در شهر
شهری در من
شناور
کودکم به آهستگی وجود دارد.
معصومه جان
پاسخ دادنحذفشعرت را خواندم و صدای خودت توی گوشم زمزمه شد...
چقدر دوستدارم کودکت را
با مهر و بوسه
مه ناز
ممنونم/شما هم
پاسخ دادنحذفسلام...
پاسخ دادنحذفمثل همیشه خوب.
کودکمان را به آهستگی می پاییم...
باران دليل نيامدن بود... شبيه خودت خانم يوسفي عزيز، كه هيچوقت نميآيي... D:
پاسخ دادنحذفهميشه ميخوانمت شاعر
با عشق
سلام
پاسخ دادنحذفبا ترجمه ای دیگر به روزم
یا حق ...................
www.ashrafi.blogsky.com
اید برای روز ۱۶ آذر همصدا و هماهنگ ویم تا گام دیگری برای جنبش سبز
پاسخ دادنحذفبرداریم. وبلاگ راه سبز گیلان آماده انعکاس خبرهای پیرامون جنبش در گیلان
و بهویژه رشت است. مطمئنا نام ارسال کننده خبر محرمانه خواهد ماند.
منتظر یاری هم باشیم.
یادمان نرود هماهنگی اولین گام است.
زنده باد سبز
به روزم و منتظر .........
پاسخ دادنحذفسلام...خبری نیست.
پاسخ دادنحذفسلام...مخلصیم.شعر جدیدتون نیست یا من نمی بینم؟
پاسخ دادنحذفسلام...چقدر این شعر آشناست.هر بار که می خونم لذت می برم...گفتید شعر جدید توی راهه؟
پاسخ دادنحذفدرود
پاسخ دادنحذفچه تصوير جالبي ارايه داديد و وس ير حركت از باران تا كودك بسيار برايم جالب بود. توانستم همراه شوم با شعرت.
دست مريزاد
سلام...سلام...مخلصیم.شعر جدیدتون نیست یا من نمی بینم؟
پاسخ دادنحذفجای دیگه ای رفتین؟
معصومه جان
پاسخ دادنحذفایکاش تو لااقل همین جا سر حرفمان می ماندی